آبنبات تلخ-ep9
 
 
 
kyumin land

آبنبات تلخ-ep9

نویسنده : hee.cat | تاریخ : 15:21 - سه شنبه 24 شهريور 1394برچسب:فن فیک کیومین,آبنبات تلخ,شیچول,ایونهه,کیومین,فن فیک سوجو,فن فیکشن کی پاپ,

 بهار و این همه دلتنگی؟نه شاید فرشته ای فصل ها را اشتباه ورق زده

بریتانیا،لندن:

شیوون و هیچول به همراه دونگهه توی اتاق نشسته بودند،وونی از روی تخت بلند شد و موبایلش را روی میز گذاشت،به سمت آیینه رفت و درحالی که موهایش را مرتب می کرد گفت:(خب هیچول...میخواستی بری حموم.الان اگه میخوایی میتونی بری.)

هیچول از روی صندلی بلند شد و تعظیم کوتاهی کرد:(متشکرم آقای چویی.) شیوون اخم ریزی کرد:(به من بگو شیوون...لطفا.) هیچول لبخند زد:(بله شیوون.) وونی ناله کوتاهی کرد:(میشه رسمی باهام حرف نزنی؟) هیچول با چشم های گرد گفت:(ولی.مگه ما چقدر از آشنایی مون میگذره؟) شیوون به سمت هیچول آمد و با یک لبخند جذاب به او نگاه کرد:(تاریخش مهم نیست.مهم اینه که باهم دوستیم و نمیخوام رسمی حرف بزنیم.همین...) هیچول به ناچار پاسخ داد:(فهمیدم شیوون...سعی میکنم باهات رسمی حرف نزنم.) سپس دستی به سر دونگهه که کنارش ایستاده بود کشید و به اعماق چشمان سیاهش خیره شد:(دایی میخواد بره حموم،عمو شیوون رو اذیت نکن.سعی میکنم زود کارمو انجام بدم.) سپس به سمت حمام رفت...

شیوون روی زمین خم شد تا با دونگهه هم قد و اندازه شود،لبخند ملیحی زد و دستش را روی شانه ی نحیف پسرک گذاشت:(داییت رفت حموم...میخوایی تا اون میاد یه کم آتیش بسوزونیم؟) دونگهه پشت سرش را خاراند:(دقیقا یعنی چی؟) شیوون تعجب کرد و ناخوداگاه کمی سرش را عقب کشید:(وا...نمیدونی آتیش سوزوندن یعنی چی؟شیطونی کنیم.از در و دیوار بالا بریم.نمیدونی اینا یعنی چی؟مگه تو یه پسر بچه نیستی؟) دونگهه آب گلویش را فرو برد:(نه میدونم اینا یعنی چی.ولی تا حالا پیش نیومده بود یه مرد بزرگ ازم بخواد باهاش آتیش بسوزونم.یه کم نا مفهومه.میدونی چی میگم؟) شیوون قهقه بلندی سر داد و لپ دونگهه را کشید:(اخه تو چرا اینقدر با نمکی؟) دونگهه سرش را پائین انداخت و گونه های سرخش را از شیوون پنهان کرد. وونی دست دونگهه را گرفت و با صدای آرامی گفت:(دوست داری چیکار کنیم؟) دونگهه سعی می کرد کمتر جولوی شیوون خجالت بکشید،نگاه ریزی به اطراف انداخت و با صدای آرام ولی پر شیطنتی گفت:(نظرت راجع درست کردن یه نوشیدنی به سبک "مگس خال دار" چیه؟) شیوون قیافه اش را مچاله کرد:(به سبک چی؟) دونگهه ریز خندید:(خودمم نمیدونم...بیا بریم یه سبک اختراع کنیم.) شیوون ابرویی بالا انداخت و دست دونگهه را محکم گرفت:(باهاتون موافقم آقای جوان...بریم یه خرابکاری اساسی بکنیم.) سپس یکدفعه دونگهه را روی کولش انداخت و بدو بدو به سمت آشپزخانه رفت:(بزن بریممممممم.)

شیوون،دونگهه را روی اپن گذاشت و با لبخند پر شیطنتی به سمت یخچال رفت،درحالی که با دهانش به طرز مضحکی نت های بی معنی و بدون ترتیبی از موسیقی را ادا می کرد یک بطری شیر را از یخچال بیرون آورد،آن را روی اوپن گذاشت و با نیشخند شروع به صحبت کرد:(تا جایی که یادمه قرار بود یه سبک جدید برای ساخت نوشیدنی ابداع کنیم،خب همه چی داریم.شیر و.... به نظر تو چه چیزی میتونه نوشیدنی رو فوق العاده کنه؟) دونگهه که انگار خیلی راضی نبود ابرویی بالا انداخت و گفت:(هی مرد...فکر میکنم خیلی خوب نفهمیدی منظورم از "سبک جدید" چی بود.) شیوون ل//ب هایش را جمع کرد:(اگه منظور خاصی داشتی چرا برام توضیح نمیدی؟!) دونگهه پشت گردنش را مالید و سعی کرد به بهترین نحو منظورش را بیان کند:(ببین من میگم بهتره حالا که میخواییم گند بزنیم،یه گند اساسی بزنیم.یعنی یه فاجعه واقعی،چیزی که بترکونه...منظورم اینه که یه سبک جدید از نوشیدنی که پر از گ//ه و مزخرفات دیگه است ابداع کنیم،من حت یه اسمم براش انتخاب کردم."مگس خال دار"...ایده ام چطوره؟)

شیوون آب دهانش را قورت داد و نیسخند بزرگی زد:(میتونیم اینو به عنوان مزخرف ترین ایده طول عمر "لی دونگهه" انجام بدیم.) سپس بشکن زد:(فقط یه چیزی،حواست باشه وسط کار یادت نره که اون نوشیدنی خیلی قابل استفاده نیست.مراقب باش مزه مزه اش نکنی.) دونگهه لبخند احمقانه ای زد:(حتما عمو جون.)

شیوون پوفی کرد و سپس به سمت جعبه دارو ها رفت،یک بسته قرص سرماخوردگی و کمی بتادین به همراه چند بسته قرص رنگی بیرون آورد،انها را کنار بطری شیر گذاشت و یک قاشق و لیوان بزرگ هم آورد.دونگهه یکی از قرص ها را برداشت:(اوه تو فاوق العاده ای مرد...چند تا از این روان گردان ها داری اینجا؟) شیوون در حالی که قرص ها را با قاشق پودر می کرد پوزخند زد:(یه عالمه پسر...یه عالمههه...اونقدر دارم که خودتو هفت جد آبادت یک بار تا ابد با خوردنش روانی بشین.) دونگهه درحالی که محو بسته های قرص شده بود آرام دست زد:(آفرین،آفرین خوشم اومد.)

شیوون قرص های پودر شده را توی لیوان ریخت و و درحالی که با جدیت شیر را به آن اضافه می کرد گفت:(بغل دستت یه کم ادویه هست،فلفل و جوش شیرین رو بهم بده.) هائه سریع آن ها را به شیوون داد و سپس با دقت به تماشای شیوون پرداخت.

وونی بعد از هم زدن نوشیدنی "مگس خال دار" لبخند رضایت بخشی زد و نگاه پر تحسینی به اثر هنری اش انداخت:(فوق العاده است...اونقدر افتضاح شده که با یه جرعه اش بری پیش فرشته ها.) دونگهه لبخند دندان نمایی زد و کف دستش را بالا آورد:(بزن قدش،ترکوندیم.) شیوون که انگار یکی از بزرگترین اختراع های طول تاریخ بشر را انجام داده بود محکم دستش را به دست هائه کوبید:(آرررهههه ترکوندیممممم.)

*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&*

کره جنوبی.سئول.آپارتمان شخصی کیوهیون:

روی کاناپه کنار سونگ مین نشسته بود،غم و غصه در چهره مین موج می زد،کیو خیره شده بود به دست های لطیف سونگ مین،چقدر دلش برای لمس کردن پوست ظریفش تنگ شده بود،آرام دست مینی را نوازش کرد و به پلک های نیم باز او خیره شد:(چرا سرتو انداختی پایین؟باهام حرف نمیزنی؟ناراحتی؟) مین برای لحظاتی چشم هایش را بست:(فقط...آخرین لحظه چهره بابام همش یادم میاد،با چه نا امیدی منو داد دست تو.با چه شکستی.میدونی تاحالا اونقدر شکست خورده ندیده بودمش،حق داشت،داستان عاشقیش خیلی دردناک بود.حتی یه لحظه ام نمیتونم خودمو جای اون بذارم،خیلی براش سخت بوده که منو داده به تو.) کیو نفس عمیقی کشید و سر سونگ مین را روی سی//نه هایش گذاشت،چانه اش را لا به لای موهای ابریشمی مینی برد و گفت:(میدونم عشقم،میدونم...خیلی سخت بوده براش...طوری ازت مراقبت میکنم که هرگز پشیمون نشه از کاری که کرده،ازش ممنونم که به خاطر گذشته پدرم بیشتر از این منو عذاب نداد،گرچه سخت بود،ولی باز هم از من گذشت...ازش ممنونم.) مینی چشم هایش را محکم روی هم فشرد،بغض گلویش را به درد آورده بود:(کیوهیون،هیچوقت تنهام نذار.همیشه باش.) کیو محکم سونگ مین را میان بازو های مردانه اش در آغو//ش کشید:(هرگز عشقم...هرگز.)

مینی بعد لحظاتی خودش را از آغو//ش کیوهیون بیرون کشید،اشک توی چشم هایش جمع شده بود اما لبخند روی صورتش به خوبی غصه هایش را پنهان می کرد،بینی اش را بالا کشید و با شادی ساختگی گفت:(کیو،میایی امشب بریم رستوران؟یه رستوران خیلی شیک نمیخوام...یه جای آروم با یه غذای ساده...فقط منو تو.)

کیو با لبخند رضایتش را نشان داد:(البته...حتما میریم...فعلا برو توی اتاق کمی استراحت کن منم وسایلتو میچینم...از این به بعد دوتایی اینجا زندگی میکنیم.آپارتمان شیکیه...دکوراسیون و... باب دلت هست؟) مینی نگاه ریزی به اطراف انداخت:(عالیه...فقط کمبود یه چیزی خیلی خوب حس میشه.) کیو ناخواگاه اخمی کرد و سری چرخاند:(چی مثلا؟) سونگ مین نگاه پر شیطنتی به کیوهیون انداخت:(یه نی نی خوشگل.) کیو گردنش را عقب کشید و نگاهی به مم//بر سونگ مین انداخت:(هی نکنه فکر کردی تو از اونا داری که همه خانوما دارن؟با اینکه من تاپم ولی تو یه پسری.بهم نگو قصد داری برام نی نی بیاری که مجبورم دوباره شلوارتو بکشم پایین تا مطمئن شم خودتی.) سونگ مین خنده ریزی کرد و مشتی به سر کیوهیون زد:(کثا//فت بی تربیت...گم شو تا نکشتمت.) کیوهیون از روی مبل بلند شد و دست به کمر ایستاد،ابرویی بالا انداخت و با جدیت گفت:(مثلا چه غلطی میکنی؟) مینی ل//ب هایش را جمع کرد:(الان نشونت میدم.) سپس کوسن روی مبل را محکم به طرف کیوهیون پرتاب کرد اما کیو به راحتی آن را با دست گرفت،با پوزخند نگاهی به مین شکست خورده انداخت و گفت:(ببینم کل قدرتت همین بود؟) مینی لبخند کیوتی زد:(بذار شانسمو امتحان کنم...) سپس از جایش بلند شد و به سمت کیو رفت،دستش را دو طرف گردن کیوهیون گذاشت،نگاهی به چشم هایش انداخت،خیلی زود خودش را باخته بود،با زیرکی گردنش کیوهیون را لمس کرد و ل//ب هایش را به گونه کیو چسباند،نفس های داغش پوست کیوهیون را می سوزاند،کیو آرام دستش را دور کمر مینی انداخت و پوستش را لمس کرد اما مینی یکباره خودش را عقب کشید و مقابل چشم های مات و مبهوت کیوهیون شروع به خندیدن کرد.

 

کیو که تا چند لحظه مثل خنگ ها شده بود یکدفعه به خودش آمد،نگاهی به مینی کرد و گفت:(ببینم فکر کردی دست خودته هر وقت دلت خواست بدی هر وقتم خواستی ندی؟) مینی سعی کرد جولوی خنده اش را بگیرد:(مگه اینطور نیست؟) کیو با پوزخند به طرف مینی آمد،شانه هایش را محکم گرفت و با جدیت به چشم هایش خیره شد:(حتی یه لحظه ام فکرشو نکن که اینجوری باشه.) سپس بی آنکه اجازه حرف زدن به او بدهد ل//ب هایش را با ل//ب های مین قفل کرد،آرام ل//ب های شیرینش را می مک//ید،احساس وصف ناپذیری داشت،بی هیچ غم و غصه ای،بی هیچ اضطرابی،بدون هیچ بادیگاردی،فقط او بود و سونگ مین....دستش را زیر کمر سونگ مین انداخت و سپس آرام کنار گوشش زمزمه کرد:(از اینکه تا اخرت مال من شدی چه حسی داری؟) مین بو//سه کوتاهی به لاله گوش کیوهیون زد:(هیچ کلمه ای نمیتونه احساسمو بگه...فقط بی نهایت خوشبختم.)

رفیقات ترکت کردن،با دشمناتم نه دلیلی برای صلح داری نه چیزی واسه جنگ کردن (از:بهرام)

 


هوهه...

این پارتم تمومید...

اومووووووووووووو...

از مهر متنفرم :|

ممکنه نتم قطع بشه به زودی و کلا وصل نشه :|

و ینی آبنبات تلخ بی آبنبات تلخ -_____-

دعا کنید مامی یا شری قبول کنن ب جام آپ کنن :|

پوفففففففففففففففففف -________-

از بی نتی متنفرم :|

خواستم آدام لمبرت معرفی کنم...

خب آدام یه بازیگر،خواننده،مدل،ترانه سرا و اهنگ سازه آمریکائیه...

هم//جنس//گرا می باوشد و از بچگی کلا بسیار با استعداد اما بیش فعال بوده...

آدم عجیب و خاصیه.دوسش دارم.اسم طرفداراش گلمبرته.

یه بارم تو امریکن آیدل دوم شده و خیلیم معروفه :)

فایتینگ.

اینم عکسش:

 

من عاشق صدای آدامم.اگ دوس داشتین آهنگاشو دان کنید :)


نظرات شما عزیزان:

m&e&d
ساعت18:15---28 شهريور 1394
بعد چند وقت موفق شدم بخونم از صبح هم4 بار کامنت گذاشتم ولی هیچ کدوم ثبت نشده ,کلا من خودممچقاط زدم یادم رفته چی میخوایتم بگم و بنویسم
اقا کلا نت خراست


سانگهوا
ساعت6:18---28 شهريور 1394
من فدای ماهیم شم
کیومینش خیلی باحال بود
ممنون عزیزم


شیمین
ساعت22:55---26 شهريور 1394
مرسی گلم
پاسخ:قربونت :)


hyuna.cat
ساعت20:23---26 شهريور 1394
فیکتوعالی مینویسی عزیزم.خیلی خوشم میاد.این قسمتو خیلی دوس داشتم البته قسمتای قبل هم دست کمی از این پارت نداشتن.ماه مدرسه خودت آپ کن.اینجوری خیلی بهتره.هم چنان منتظرپارت بعدی هستم
پاسخ:مرسی...اگ نت داشته باشم میام..ممنون


fatemechoi
ساعت19:50---26 شهريور 1394
سلام عزیزم
دوروز من میام وب ولی بهم ارور میده بالاخره تونستم این وبو باز کنم
اوه اوه این دوتا بهم افتادن دارن اتیش میسوزونن خدا کنه هیچول اشتباهی معجون که چه عرض کنمعامل قتل اینارو نخوره
خوب بالاخره کیومین بهم رسیدنخدا کنه هیچی این ارامش رو بهم نزنه
بابت معرفی شخصیت هم ممنون
خدا کنه که نت داشته باشی وخودت برامون اپ کنی
ممنون خانومی این پارتشم عالی بود
پاسخ:سلومممممم بیبی :) لوکس بلاگ خراب بود ^^ هخخخخخخخخخخخ خدا کنه :) بعلعه بعله کیومین ^^ قربونت عزیزم :) کاش نت داشته باشم :( قربونت هانی^^


زهرا
ساعت19:05---26 شهريور 1394
سلام عالی بود مرسی اوف از دست این شیون ودونگهه ای جانم بلاخره کیو ومین بهم رسیدند
پاسخ:سلام عزیزم ^^ قربونت :) هی هی خلا :) برححح کیومین ^^


Mina
ساعت10:31---26 شهريور 1394
هخخخخخخ.....دونی بلاااااا میشود....
ممنون عشخم نه خسته.

پاسخ:دونی دعوس ^^ قربونت عزیزم :)


Sheyda
ساعت1:56---26 شهريور 1394
من همش نگرانم شاهکار شیهه،نصیب هیچول بیچاره بشه
کیومین
مرسی عزیزم
پاسخ:هخخخخخخخخخ خدا نکنههههههه... کیومین ^^ خوهشات


saye
ساعت1:12---25 شهريور 1394
هههه دونگه و شیوون فک کن یک درصد یکی اون معجون رو بخوره خخخخ
راستی این فیک چند قسمته
اقا لطفا نصفه نزارش نمیدونی خماری واسه یک فیک چه دردیه که
پاسخ:هی هی میمیره :) معلوم نی.بالای 20 تاس


sara
ساعت15:41---24 شهريور 1394
سلام یادم رفتچرااین طوری شدنظرقبلیم
پاسخ:لوکس بلاگ کلا خره


sara
ساعت15:40---24 شهريور 1394
اوووووووووول ووووای دونگه شیطون خیلی خوب بود همه چی درارامش.ئوووای ادامم هس خیلی خوبه ادام لمبرت.ووای مهرایشاالله که خودتم نت داری دلم تنگ میشه واست اخه بیشترازفیک بانوشته های خودت حال مییکنم مرسی خسته نباشی
پاسخ:هی هی فیشی ^^ آدام یسسسسس ^^تف ب مهر :| سلومت باوشی ^^


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


دسته بندی : <-CategoryName->
برچسب‌ها:

 

آخرین مطالب

» ادرس جدید ( 1394/08/24 )
» عشق کافی نیست 26 ( 1394/08/22 )
» اسمان مشکی_فصل دوم_پارت11 ( 1394/08/22 )
» TRUST-PART-17 ( 1394/08/21 )
» فرشته ی سیاه 15 ( 1394/08/20 )
» ماه شب چهاردهم پارت 27 ( 1394/08/19 )
» اطلاعیه ( 1394/08/18 )
» فرشته ی سیاه 14 ( 1394/08/18 )
» عشق کافی نیست 25 ( 1394/08/15 )
» TRUST-PART-16 ( 1394/08/14 )
» فرشته ی سیاه 13 ( 1394/08/14 )
» Autumn couple ( 1394/08/12 )
» A million pieces kyumin ver ( 1394/08/11 )
» عشق کافی نیست 24 ( 1394/08/11 )
» فرشته ی سیاه 12 ( 1394/08/10 )
» اسمان مشکی2_پارت10 ( 1394/08/08 )
» مسابقه بهترین طنز آبی ( 1394/08/08 )
» TRUST-PART-15 ( 1394/08/07 )
» خطوط سرنوشت پارت یازدهم ( 1394/08/07 )
» فرشته ی سیاه 11 ( 1394/08/06 )
 
 
  • کد نمایش افراد آنلاین